![]() |
مقاله برگزیده
قانونگذاری در جمهوری اسلامی
بیش از چهل سال از پیروزی بزرگ ترین انقلاب دوران معاصر میگذرد. انقلابی که در اوج حاکمیت الگوهای برخاسته از اندیشهها و ایدئولوژیهای غربی و شرقی و استیلای بلامنازع مدل حکومتی دموکراسی لیبرال در یک سوی جهان و مدل حکومتی سوسیالیسم در دیگر سوی آن، راه سومی را پیش پای جهانیان نهاد و الگوی دیگری را برای اداره جامعه و حکومت در عصر حاضر مطرح کرد.
انقلاب اسلامی از نظر میشل فوکو
انقلاب اسلامی ایران همه مناسبات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان را به نقد کشید و همه روابطی را که منهای خدا در دنیای مدرن شکل گرفته بود، به جدال طلبید.
شاید هیچ بیانی به اندازه بیان (میشل فوکو)، فیلسوف، متفکر و مورخ فقید فرانسوی (۱۹۸۴ـ۱۹۲۶م)، نتواند عمق و گستره انقلاب اسلامی و آرمانی را کهاین انقلاب در پی تحقق آن بود، به تصویر کشد. او در مصاحبهای درباره فلسفه قیام و انقلاب مردم ایران در سال ۱۳۵۷ میگوید:
(ایرانیان در این خیزش قبل از هر چیز به خودشان گفتند ـ و شاید خود روح این قیام است ـ که (قطعاً باید این رژیم را عوض کنیم و از شر این مرد خلاص شویم، باید این تشکیلات فاسد را در هم بریزیم، باید کل کشور را متحول سازیم، سازمان سیاسی، نظام اقتصادی و سیاست خارجی مملکت خود را باید دگرگون سازیم، ولی مهمتر از همه، نخست باید خودمان را متحول سازیم. نحوه زندگی مان، روابطمان با دیگران، با تمامی امور، با ابدیت، با خدا و با هر چیز دیگر باید کاملاً متحول شوند. تنها در صورتی که چنین تحول ژرفی در زندگی ما رخ دهد، یک انقلاب حقیقی و راستین خواهیم داشت). به اعتقاد من در این جاست که اسلام نقش خود را ایفا نمود. شاید فلان یا بهمان تعهدات، فلان یا بهمان قواعد اسلامی است کهاین همه شیفتگی و افسون ایجاد کرده است. اما مهمتر از همه، مذهب در ارتباط با روش زندگی خاص آنان، برایشان همانند یک موعود، و تضمین گر دست یافتن به چیزی بود که میتوانست ذهنیت آنان را به گونهای رادیکال متحول سازد.
تشیع دقیقاً شکلی از اسلام است که با آموزهها و محتوای باطنی خود بین صرف اطاعت از قوانین و زندگی عمیق معنوی تمییز قائل میشود. وقتی میگویم آنان در تعالیم و آموزههای اسلام در پی ایجاد تحولی در ذهنیت خود بودند، این نظر با واقعیت وجود کاربستهای سنتی اسلامی که در عین حال تعیین کننده هویت آنان بود، مغایرتی ندارد. آنان با این نحوه زندگی مطابق با دین اسلام به عنوان یک نیروی انقلابی، خواهان چیزی غیر از صرف اطاعت کورکورانه از قوانین هستند. آنان از طریق بازگشت به تجربه معنوی که معتقدند میتوانند در اسلام تشیع آن را پیدا کنند، خواهان تجدید بنای کلی هستی (حیات) خود هستند. خیلیها همواره به مارکس و عبارت معروفش (افیون تودهها) استناد میکنند، ولی هیچ گاه نشده که به جملهای که درست بلافاصله پیش از این عبارت آورده و میگوید: (مذهب روح دنیای فاقد روح است) کمترین اشارهای بکنند. پس با این توصیف اجازه بدهید صراحتاً بگویم که اسلام در سال ۱۹۷۸، (سال پیروزی انقلاب اسلامی) هرگز افیون تودهها نبود؛ دقیقاً بهاین خاطر که روح جهان فاقد روح به شمار میآمد).
ادامه

